نقد فیلم پریسیلا سوفیا کوپولا؛ مصائب زندگی با یک سلبریتی
به گزارش راوه بلاگ، هالیوود هر بار خواسته فیلمی درباره یک سلبریتی بسازد، به زندگی خود شخص پرداخته است. در فیلم های زندگینامه ای هالیوود ما همواره وجه پرزرق و برق زندگی و مصائب یک سلبریتی بازیگر یا خواننده را می بینیم. اینکه از کجا می آیند، چطور به معروفیت می رسند و بعد از معروفیت چه مسیری را در پیش می گیرند. همین خط داستانی معمولی که همه آن را می دانیم. کمتر پیش می آید فیلمسازی به سراغ وجه خصوصی زندگی این افراد از نگاه خانواده برود. الویس پریسلی یکی از سلبریتی هایی است که هالیوود زیاد به سراغ او می رود. سال گذشته باز لورمن فیلم الویس را ساخت؛ فیلم درباره رابطه او با کلنل، شخصی که زندگی هنری و حرفه ای الویس را کنترل می کرد. این سلطان راک اند رول، آیکون مهمی در امریکاست و زندگی او از نگاه فیلمسازان امریکایی جذابیت های لازم برای رفتن روی پرده دارد. سوفیا کوپولا اما بر خلاف دیگران، به جای خود الویس پریسلی، دست روی قصه زندگی همسرش، مادر دخترش مری لیسا، گذاشته است. او زمانی کتاب خاطرات پریسیلا پریسلی را خوانده و تحت تأثیر قرار گرفته بود. احساس کرد و تشخیص داد که این قصه باید در سینما ثبت گردد؛ و تشخیصش درست بود. باید فیلم هایی از این قبیل ساخته گردد. نقد فیلم پریسیلا را در این مطلب بخوانید.
هشدار: در نقد فیلم پریسیلا خطر لو رفتن داستان وجود دارد
پریسیلا بیولیو با نام اصلی پریسیلا آن واگنر که بعدها اسمش به پریسیلا پریسلی تغییر یافت، دختر ساده ای متولد بروکلین نیویورک بود که به علت ازدواج مادرش با یک ارتشی مجبور بود دائم مهاجرت از این شهر به آن شهر یا کشوری دیگر را تحمل کند. خانواده او بعد از چندین نقل مکان به استان های مختلف امریکا بالاخره در تگزاس ساکن شده بودند اما اواخر دهه 1950 مجبور شدند به آلمان غربی مهاجرت نمایند. تنهایی پریسیلا به خاطر تغییر دائمی محل زندگی در آلمان غریبه بیشتر شد و ضربه سنگینی به او وارد کرد. آنچه ما در فیلم که بر اساس کتاب خاطرات پریسیلا پریسلی ساخته شده، می بینیم این است که او به طور تصادفی به وسیله یک نظامی دیگر به مهمانی الویس پریسلی دعوت می شود. الویس در این زمان مشهور شده است، اما هنوز به آن استایل معروفش نرسیده و در کوشش است همانند الگوهایش مارلون براندو و جیمز دین تبدیل به یک ستاره سینما شود؛ ستاره فیلم های جدی، نه آن عاشقانه موزیکال هایی که بازی می کرد.
علت دعوت پریسیلا به مهمانی الویس، تنهایی الویس بود که در آن موقع در حال خدمت در آلمان غربی بود. او دوست داشت هموطنانش دورش باشند. پریسیلای جوان که طبعاً الویس را همانند تمام دختران جوان آن دوره می شناسد و دوست دارد، در این دوره وارد زندگی او می شود. الویس از خدمت در ارتش و زندگی در غربت بیزار است، احتمالاً با زنان اروپایی ارتباط خوبی برقرار نمی نماید، یا اگر بکند سطحی و گذراست، به معروفیت و ثروت رسیده، برنامه ها و آرزوهای بزرگی در سر دارد و دلش یک دختر پاک و معصوم آفتاب و مهتاب ندیده می خوایند. بدین ترتیب، پریسیلا بیلیو را وارد زندگی اش می نماید.
ملاقات با الویس پریسلی، حتی یک نظر تماشا او، آرزوی بسیاری از دختران جوان و زنان بود؛ طبعاً دختر نوجوانی که هیچ دوست و در غربت سرگرمی ای ندارد، محسور و شیدای الویس می شود؛ الویسی که با او مثل زنانی که به دنبالش هستند، رفتار نمی نماید. برای الویس، پریسیلا نماد معصومیت است؛ عیش یک شبه نیست؛ مرواریدی لای صدف است که باید از آن مراقبت بکند تا خطی رویش نیفتد. کدام دختر نوجوانی است که شیفته چنین مردی نشود؟ اصلاً مگر راه دیگری جز شیدا شدن برایش می ماند؟
الویسی که پریسیلا توصیف می نماید، پسر خجالتی و اخلاقگرایی است که در نزدیک شدن به او حد و مرز را رعایت می نماید. او به طور کاملاً سنتی برای ملاقات با این دختر نوجوان از پدرش اجازه می گیرد و اگر او را با خود بیرون می برد، پیش از نیمه شب صحیح و سالم به خانه برمی گرداند. البته برای اینکه به درس و مدرسه اش آسیب نرساند، به او قرصی می دهد که در کلاس درس سرحال بماند. پریسیلای بی تجربه هم می پذیرد.
در روایت قصه زندگی شخصیتی همانند الویس پریسلی که حتی لباس تنش پر زرق و برق است، انتظار داری فیلمی با ریتم تند و پر اتفاق و پرهیاهو ببینی. اما از آنجا که سوفیا کوپولا فیلم را ساخته است، همه چیز، حتی مهمانی ها و خوشگذرانی های آن چنانی سلبریتی ای در مقدار الویس ساده به نمایش گذاشته می شود. همین طور رابطه میان پریسیلا و الویس، از آشنایی تا عاشق شدن تا ازدواج و حتی جدایی.
پریسیلا بعد از حضور جدی تر در زندگی الویس، وقتی وارد گریسلند (محل زندگی الویس و کمپانی اش) متوجه می شود با مردی تمامیت خواه و جاه طلب طرف است که حاضر نیست درباره جزئیات زندگی و تصمیماتش به او جوابی پس بدهد، اما از مدل آرایش چشم و مو تا لباس تن و کار کردن پریسیلا را کنترل می نماید. ما با دو جمله ساده این را می فهمیم. یک جا الویس در برابر پیشنهاد پریسیلا برای کار کردن در یک بوتیک همراه با تحصیلش در مدرسه ای کاتولیک به او می گوید یا باید من را انتخاب کنی یا کار را. یک جا هم پریسیلا وقتی در شوخی با الویس با بالش ضربه ای محکم به او می زند و با ضربه ای محکم تر جواب می گیرد، می گوید: تو تو هر بازی ای باید ببری، نمی تونی ببازی. همین دو جمله کافی است که ما بدانیم الویس کیست و پریسیلا چقدر او را می شناسد و در چه شرایطی زندگی با او را پذیرفته است.
طبعاً دختر جوانی که هیچ تجربه ای در زندگی اش ندارد، هم قرص خواب و بیداری را راحت می پذیرد، هم از درس و مدرسه اش به خاطر مهمانی های شبانه و تا دیروقت بیدار ماندن ها عقب می ماند، هم به دستور محبوب خیلی بزرگ و مشهورش می پذیرد که کار نکند و هدفی در زندگی نداشته باشد و هم چشمش را روی بی وفایی هایی الویس بزرگ ببندد. چرا این کار را می نماید؟ چون زرق و برق زندگی سلبریتی هوش از سر جوانش می برد. ما این ها را به صورت گلدرشت و با گفت وگوهای فکری پریسیلا با خودش نمی بینیم. ما دختری را می بینیم که سرنوشت برایش چنین رقم زده که در زندگی یک سلبریتی، آن هم به بزرگی الویس، قرار بگیرد و در دامش بیفتد. بله، این فریب خوردن به معنای منفی اش نیست. زندگی در آن سطح می تواند برای هر کسی کنجکاوی برانگیز و وسوسه نماینده باشد.
اما حقیقت زندگی یک سلبریتی هرگز شبیه نقاب بیرونی اش نیست. ما در فیلم مسائل الویس را زیاد نمی بینیم. البته در جریان مسائلش قرار می گیریم. اینکه کلنل تشخیص می دهد کی از پریسیلا رونمایی کند، یا در فیلم های دوزاری که دوست ندارد، بازی کند، یا حتی زمانی که مثل تمام امریکایی ها در دهه 1960 دلش می خواهد به سراغ معنویات برود، کتاب هایش را بسوزاند تا همان راک استاری بشود که باید باشد، یا کلنل و مردم می خواهند که باشد. پریسیلا به تماشای همه این ها می نشیند و از آنجا که بسیار جوان و ساده است، نمی داند چطور جایی برای خودش در این زندگی پیدا کند. الویس و کمپانی اش یا به او اجازه نمی دهند وارد برخی حوزه ها شود، ما حتی یک بار نمی بینیم که پریسیلا در یکی از اجراها و کنسرت های الویس حضور داشته باشد، به جز در اولین ملاقاتشان در خانه الویس که در مهمانی محبت آمیز اش پشت پیانو می نشیند و چیزی می نوازد و می خواند و هوش از سر پریسیلای جوان می برد.
بعد از این، ما روند معروفیت الویس را به وسیله روزنامه ها و نشریات و صفحاتی که از او پخش می شود، می بینیم و یک بار هم در اوج معروفیت، از پشت روی صحنه، در حالی که همان اداها و حرکات مخصوص خودش را درمی آورد؛ حتی خیل جمعیت را هم نمی بینیم، فقط صدای هورایشان را می شنویم. الویس از آنجا که دوست دارد رابطه اش با زن زندگی اش را متفاوت با بیرون خانه نگه دارد، حتی تا ازدواج با پریسیلا نزدیکی نمی نماید. بعد از ازدواج هم آن طور که پریسیلا دوست و احتیاج دارد، به زنانگی اش اهمیت نمی دهد. بیشتر دوست دارد مثلاً پریسیلا در افکار و دیدگاه هایش با او شریک شود، و امیالش را کنترل کند. پریسیلا درکی از این موضوع ندارد؛ او مثل هر زن جوان ساده ای از مردش عشق و توجه می خواهد.
طبیعی است که از مرد مشهور، آن هم کسی مثل الویس پریسلی، چنین انتظاری نمی توان داشت. دنیای موسیقی و سینما خاصیتی دارد که هر کسی نمی تواند وارد آن شود و تبعاتی دارد که اگر به عنوان یک انسان ساده بخوانی قدم به آن بگذاری، باید آن ها را بپذیری و شکایتی هم نداشته باشی. شکایت از الویس به خاطر اخبار رابطه نزدیکش با فلان بازیگر و بهمان خواننده مساوی است با خشونت و حتی از خانه بیرون انداخته شدن. چرا پریسیلا همه این ها را دوام می آورد؟ او شیفته الویس و زندگی سلبریتی وار است. به قول خودش الویس در فیلم، او زندگی ای را دارد که آرزوی هر زنی است.
سوفیا کوپولا در نمایش اختلافات پریسیلا و الویس وارد جزئیات نمی شود. ما دعواهای سنگین بین این زوج را نمی بینیم. چند جا از الویس خشونت می بینیم که بعد سریع با عذرخواهی او و صبر و سکوت عجیب و غریب پریسیلا ختم به خیر می شود. برای پریسیلا این مسجل است؛ الویس نه انتقاد برمی تابد، نه پرسش زیاد درباره روابط شخصی و نه نزدیکی بیش از مقدار. هزاران زن بیرون سرزمین باشکوه او هستند که حاضرند همه چیزشان را بدهند که جای پریسیلا را بگیرند، که در افکار و عقایدش با او شریک شوند و فقط راضی باشند که عنوان همسر الویس پریسلی را با خود حمل می نمایند. همسر الویس پریسلی باید عروسکی در خانه باشد که همه امکانات در اختیارش هست، و هر وقت او در دسترس بود و دلش خواست، این زن در کنارش باشد، هر وقت هم نخواست برود، فاصله بگیرد؛ عروسکی که حتی وقتی بچه اش دارد به دنیا می آید، باید آن تصویر ساختگی زندگی با الویس را حفظ کند. خط چشمش را بکشد، موهایش را پوش دهد و ماتیک بزند.
فیلم با وجود ریتم نه چندان تندی که دارد، در مدت زمان 110 دقیقه ای اش، این احساس را به توی تماشاگر می دهد که خیلی زود تمام می شود. دلت می خواهد خیلی چیزها را ببینی که نمی بینی. دوست داری بیشتر در فکر پریسیلا بروی و درک کنی که چرا منفعلانه تمام زورگویی ها و بی عدالتی های زندگی با الویس را می پذیرد. بی تجربگی برای ما کافی نیست. الویسی که سوفیا کوپولا به ما نشان می دهد، با الویسی که در فیلم های دیگر و روی صحنه دیده ایم، زمین تا آسمان فرق دارد. تا جایی که هنوز به آن تصویر معروفش نزدیک نشده است، پسر ساده ای است که دختر نوجوانی را که در آلمان دیده است، از یاد نمی برد، اما از زمانی که لباس های یک سره چرمش را به تن می نماید و خط ریش چکمه ای می گذارد، تبدیل به یک مترسک، کاریکاتوری از خودش می شود. حتی خودش هم در لباس جدیدش راحت نیست.
او همانند تمام انسان های بااستعداد جاه طلب قدم به مسیری بی بازگشت می گذارد. معروفیت چیزی نیست که وقتی به دستش آوردی، بتوانی به راحتی آن را کنار بگذاری. خدم و حشم و سرگرمی در بالاترین حد و مرد شماره یک کشور و بعدها یک دنیا بودن، چیزهایی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت. اصلاً شخصیت یک بلندپرواز بااستعداد چنین اجازه ای به او نمی دهد و صاحبان صنعت سرگرمی که از این دستگاه پول نهایت استفاده را می برند. زندگی بزرگ و پرزرق و برق ظرفیت بالایی می خواهد. برای داشتن این ظرفیت باید دوپینگ کرد، باید وارد روابطی شد که به نفع پابلیسیتی و پیشبرد حرفه باشد، و باید زنی داشت که حرف اضافه نزند، فرزند این شخص بزرگ را به دنیا بیاورد، زندگی شخصی خودش را فراموش کند، اگر کاری هم بکند باید در خدمت و ثنای همسر بزرگش باشد و خرسند و تنها به این راضی باشد که همسر یک سلبریتی است.
پریسیلا هرچه بزرگ تر می شود، بیشتر می فهمد که هویتش در زندگی با الویس از او گرفته شده است. بعد از تولد مری لیسا، فاصله او و الویس از هم بیشتر می شود. ما نمی بینیم بر الویس چه می گذرد، اما ان قدر شواهد در فیلم هست که بدانیم اعتیادش به دراگ شدیدتر شده و زندگی حرفه ای و تمام تورها و کنسرت ها فشار زیادی به او وارده است. در این فاصله، پریسیلا حتی مدل موی و آرایش چشمش را هم عوض می نماید. موهای به پیشنهاد الویس مشکی پوش داده اش به موهای ساده قهوه ای تبدیل می شود و خط چشم کلفت و بلندش جایش را به آرایش ساده چشم می دهد و پریسیلا شبیه نوجوانی اش، شبیه خودش می شود. سوفیا کوپولا تصمیم گرفته اختلافات میان او و الویس را زیاد نشان ندهد، یک اتفاق شبیه به تعرض از سوی الویس درمانده و آشفته باعث می شود تا پریسیلا تصمیم بگیرد، زمان ترک رابطه فرا رسیده است. وقتی الویس از پریسیلا می پرسد آیا تو را به مرد دیگری از دست داده ام، در جوابش می گوید: تو داری من را به زندگی ای که باید برای خودم داشته باشم، از دست می دهی.
پریسیلا فیلم فوق العاده ای نیست. یک فیلم سوفیا کوپولایی است. ساده و بی هیاهو. اما فیلمی که است باید ساخته می شد. نمایش سویه تاریک زندگی یک سلبریتی نه از نگاه خودش یا دانای کل، که از نگاه خانواده اش، تصویر واقعی تری از آنچه پشت زرق و برق ها و موفقیت های زندگی های این چنینی وجود دارد، نشان می دهد. کاریش هم نمی شود کرد؛ گویا خاصیت این زندگی ها همین است. مرد مشهور زن همگام و همراه با خودش نمی خواهد یا نمی تواند بخواهد. در سیستمی که هنوز بر دنیا حاکم است، این مرد جاه طلب است که به پیش می تازد و زن برایش فرقی با دکور خانه ندارد.
فیلم چند لحظه بامزه هم دارد؛ مثل وقتی که پریسیلا از سفر به گریسلند برمی شود و آن قدر در هواپیما اشک ریخته که با صورت سیاه و موهای آشفته جلو مادر و پدرش ظاهر می شود. کوپولا پریسیلا را قضاوت نمی نماید؛ گرچه در فرایند به زور و به سرعت تبدیل شدن او از دختری نوجوان به زنی ریزاندام که سرش به شانه های الویس هم نمی رسد، با آن مدل مو و لباس هایی که برای سنش زیاد است، ما شاهد تصویری مسخره هستیم، ولی این مسخرگی متوجه پریسیلا نیست؛ بیشتر متوجه این شکل زندگی و شخصی است که به خاطر پیچیدگی های فکرش، راک استاری در عین میل به معنویت، یک دختربچه را به عنوان همسرش انتخاب می نماید؛ دختربچه ای که با زنان از نگاه او غیرمعصوم دور و برش تفاوت داشته باشد. دو بازیگر نقش اصلی فیلم هر دو در ایفای نقششان خوب عمل نموده اند؛ شاهکار نیستند اما احتمالاً به همان مقدار ای که سوفیا کوپولا ازشان ساخته است، عمل نموده اند.
نقد فیلم پریسیلا دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع خبرنگاران مگ نیست.
منبع: خبرنگاران مگ
منبع: دیجیکالا مگ